عنوان طرح:
راهنماي آموزشي: درمان افراد مبتلا به سوءمصرف مواد و الکل
عليرضا جزايري
1386
مقدمه
در اين راهنما، محققان به معرفي عناصر اصلي درمان در کار با افراد مبتلا به سوءمصرف مواد و الکل پرداخته و مراحل مختلف فرآيند درمان را به تفصيل توصيف نموده اند. همچنين به معرفي و کاربرد ابزارهاي استاندارد پرداخته و ديگر حوزههاي زندگي را در اين زمينه مورد بررسي قرار دادهاند که از آن جمله ميتوان به ابزار مربوط به ارزيابي خطري که کودک در اين خانوادهها در معرض آن قرار دارد، اختلالات استرس پس از آسيب، تجزيه اي، خوردن و خودکشي اشاره نمود. مهارتهاي مربوط به پيشگيري و حل مسأله و مديريت پيشگيري از عود نيز مواردي است که آورده شده و نهايتاً درمان شناختي و رفتاري به بحث گذاشته شده است.
با توجه به اهميت رابطة درماني، تحقيقات نشان دادهاند که يك رابطة درماني سالم، راهي براي ارتباط متقابل توأم با احترام، درك و فهم، گرمي، پذيرش، متعهد شدن براي تغيير و يك تجربة بين فردي سازنده فراهم ميكند. برخي از متغيرهاي مربوط به درمانگر، براي يک مداخلة موفق مهم هستند. اين متغيرها عبارتند از: رابطة درماني، ميزان پايبندي درمانگران نسبت به تكنيكهاي فلسفة درماني خودشان و ميزان انطباق، مهارت و علاقه درمانگران به حوزه درمان و کمک به بيمارانشان. متغيرهاي ديگري كه براي مداخله موفق مهم هستند، شامل نگهداري يادداشتهاي مربوط به مراجع به شکلي سازمان يافته، جلسات درماني متعدد، روشهاي برنامه ريزي شدة کاملاً کاربردي، ارجاع در زمان مناسب و كمك به مراجعان براي پيش بيني و بررسي مشكلات بالقوه قبل از اين كه به وقوع بپيوندند، ميباشند.
اهداف پژوهش:
هدف از تدوين اين بسته آموزشي آشنايي درمانگران و دانشجويان با عناصر اصلي درمان و مراحل ارزيابي، استفاده از آزمونهاي روان شناختي، مصاحبه و استفاده از تکنيکهاي پيشگيري از عود، دارو درماني و ارجاع ميباشد.
روش پژوهش:
در اين راهنما، پس از معرفي عناصر اصلي درمان و موارد مرتبط، به امر درمان مراجعاني که وارد درمان ميشوند پرداخته شد. اين مراجعان در طيف وسيعي از مراجعان زنداني گرفته تا همسر، خانواده، والدين، جوانان، زنان باردار و مردان و... قرار ميگيرند. سپس به امر درمان مراجعاني که اختلالات روان پزشکي همراه، اختلالات شناختي، فرهنگ و زبان متفاوت و... نيز دارند، اشاره گرديده است و در هر مورد خاص، رويکردها و راهبردهاي درماني مقتضي به تفصيل تشريح گرديده است. مواردي چون هماهنگ سازي درمان، طرح درمان، اهداف مداخله، مصاحبه انگيزشي، حل مسأله، مديريت و پيشگيري از عود، بازسازي شناختي، کارگروهي، مداخله کوتاه مدت، کاهش آسيب و آموزش آرميدگي و مديريت خشم و خودکشي در نهايت سوگ و فقدان به تفصيل ارائه شده اند. نهايتاً مداخلات مربوط به مرگ مراجع، پيگيري و رويدادهاي بحراني تشريح شده و در آخرين قسمت از اين گزارش، به استرس و فرسودگي پرداخته شده و اشاره شده که منابع استرس مختلفي در محل كار وجود دارند. برخي از آنها ممکن است اين احساسات را در شما ايجاد کنند که آيا:
· با بقيه تفاوت داريد؟
· صلاحيت لازم براي انجام كارتان را داريد؟
· در محل كارتان باارزش هستيد؟
· آيا دستمزد كافي ميگيريد؟
· آيا حس كنترل، تأثيرگذاري و مورد اعتماد بودن در محيط كار را داريد و ميتوانيد به جاي اين كه فقط به وقايع اطرافتان واكنش نشان دهيد، خودتان كُنشگر باشيد؟
به طور کلي نکات کليدي در رويكرد كلي درمان عبارتند از:
· مشاوره همدلانه و حمايتي، يك اصل بنيادي در درمان است
· جهت گيري و رويکرد درمان، به اندازه رابطة درماني مهم نيست
· رابطة درماني مؤثرترين عنصر در تغيير و اصلاح مراجع است
· يادداشتهاي واضح و روشن در مورد هر بيمار و پيشرفت او به عمل آورده و آنها به طور سازمان يافته، حفظ و نگهداري نماييد
· رويكرد درمان بايد در هر جا که مناسب است در برگيرندة مداخلات مبتني بر شواهد باشد مانند: مصاحبه انگيزشي، حل مسأله، تعيين هدف يا هدفگذاري
· مشكلات مراجع را پيشبيني كنيد
· با همراهي خود مراجع، براي مقابله با مشكلات، قبل از اين که به وقوع بپيوندند، راهبردهايي را تعيين كنيد
· با مرتبط ساختن مراجع به ساير خدمات و تسهيلات مورد نياز وي، به رويکرد درماني خود، يک نقش مديريت موردي ببخشيد
· فراموش نكنيد كه همواره يك تصوير وسيعتري از مراجع را مد نظر قرار دهيد و قبل از اين كه به درمان عميق تر بپردازيد، به مراجعان در يك سطح عملي کمک كنيد (از طريق تأمين نياز غذايي، كمك مالي، تدارک سرپناه و... درصورت لزوم)
· همواره به دنبال دريافت آموزشهاي باليني منظم براي كمك به حفظ و بهبود مهارتهاي درماني خود باشيد
· و نهايتاً برخي نکات کليدي در برخورد با مراجعان بايستي مد نظر قرار گيرند که از آن جملهاند: رازداري، رعايت و محترم داشتن تفاوتهاي قومي و فرهنگي، فرسودگي شغلي و استرس درمانگر
اختلال افسردگي
تحقيقات نشان دادهاند كه بيش از نيمي از زنان و يك چهارم مرداني که مشكلات سوءمصرف مواد دارند، از اختلالات همراه اضطرابي يا عاطفي رنج ميبرند. در برخي از مصرف كنندگان مواد، به طور طبيعي در طول دورة درمان اين مشکل، افسردگي آنها نيز برطرف ميگردد. در برخي ديگر، افسردگي مانع بهبود يافتن و تغيير رفتار مراجع شده و در ترک يا كاهش مصرف مواد تداخل ايجاد ميکند. بالتبع مهم است كه درمانگر از چگونگي پاسخ به افسردگي همراه با مشكلات سوءمصرف مواد با ارزيابي آن در گام اول هر برنامه درماني آگاه باشد.
يک ارزيابي عيني از افسردگي، به دلايل متعدد از اهميت ويژهاي برخوردار است. افسردگي اصطلاحي است كه در مكالمات روزمره و اغلب بدون توجه به تعريف باليني آن به کرّات استفاده ميشود. بنابراين، مهم است كه بررسي شود آيا مراجع صرفاً مشكلات روزانه را تجربه ميكند و يا مبتلا به افسردگي باليني واقعي است. همچنين پي بردن به ميزان افسردگي فرد نيز اهميت دارد، چون در برنامه ريزي براي درمان و نياز احتمالي به مداخلات پزشكي تأثيرگذار خواهد بود؛ و سرانجام اين که ارزيابي باليني افسردگي ميتواند درمانگران را از افکار خودکشي و احتمال آن در مراجع آگاه ساخته و همچنين شاخصي عيني از موفقيت مراجع فراهم نمايد (غالباً افراد افسرده فراموش ميكنند كه واقعاً چه حال بدي داشتهاند و پيشرفتهاي خود را درنظر نميگيرند).
به خاطر داشته باشيد كه اغلب مُراجعان، طي چند هفتة اول درمان احساس افسردگي خواهند داشت. بنابراين هر ارزيابي که در اين زمان صورت بگيرد، احتمالاً ميزان بالايي از نتايج مثبت كاذب ارائه خواهد داد. لذا بسيار مناسب است كه غربالگري و ارزيابي افسردگي را به بعد از استقرار کامل مُراجع در برنامة درماني موکول نماييم.
افسردگي را ميتوان يک دورة حداقل 2 هفتهاي تعريف نمود که در طول آن خلق افسرده يا ازدست دادن علاقه يا لذت تقريباً در تمام فعاليتها مشاهده ميشود. براساس DSM IV فرد بايد حداقل 4 تا از علائم زير را نيز داشته باشد تا بتوان تشخيص افسردگي باليني را براي وي مطرح نمود:
· کاهش قابل ملاحظة وزن بدن بدون پرهيز يا رژيم غذايي يا افزايش وزن (مثلاً بيش از 5 درصد وزن بدن در يک ماه) يا کاهش و يا افزايش اشتها تقريباً هرروز؛
· بي خوابي يا پرخوابي تقريباً هر روز؛
· تحريک يا کندي رواني حرکتي تقريباً هرروز که قابل مشاهده براي ديگران باشد؛
· خستگي يا فقدان انرژي تقريباً هر روز؛
· احساس بيارزشي يا گناه بيجا تقريباً هر روز؛
· کاهش توانايي تفکر يا تمرکزيابي تصميمي تقريباً هر روز؛
· افکار تکرار شونده مرگ، افکار انتحاري بدون نقشه خاص، يا اقدام به خودکشي يا طرح خاص براي خودکشي.
به طور کلي درمانگران بايد موارد زير را به اجمال در بيمار بررسي کنند: افزايش يا کاهش اشتها، افزايش يا کاهش خواب، کاهش خلق، کاهش علاقه، کاهش تمركز، کاهش انرژي، كندي رواني - حركتي، افزايش احساس گناه دروني، افكار خودكشي، افزايش جستجوي كمك
اختلال استرس پس از آسيب
الف- شخص در معرض يک رويداد آسيب زا قرارگرفته كه در آن هر دو مورد زير وجود داشته است:
1- شخص رويداد يا رويدادهايي را تجربه كرده، شاهد بوده يا با آن روبرو شده است كه مربوط به مرگ واقعي يا تهديد به مرگ يا آسيب جدي، يا تهديد عليه تماميت جسماني خود يا ديگران محسوب ميشده است.
2- واكنش شخص با ترس شديد، درماندگي يا وحشت همراه بوده است. تذكر: در كودكان اين واكنش ممكن است به صورت رفتار آشفته يا بي قراري ابراز شود.
ب) رويداد آسيب زا به طور دائم با يكي يا بيش از يكي از راههاي زير دوباره تجربه ميشود:
1- يادآوريهاي مكرر و ناراحت کنندة واقعه، مانند تصاوير ذهني، افكار يا ادراکات. تذكر: در كودكان خردسال، بازي تكراري با موضوع يا جنبههاي رويداد تجربه شده ممكن است ديده شود.
2- رؤياهاي مكرر ناراحت كننده در مورد رويداد آسيب زا. تذكر: در كودكان ممكن است رؤياهاي هولناك بدون محتواي مشخص وجود داشته باشد.
3- عمل يا احساس به گونهاي كه گويي رويداد مورد نظر در حال تكرار شدن است (شامل احساس تجديد تجربه) خطاهاي حسي، توهم ها و دورههاي "فلَش بَک"، از جمله آنهايي كه در حال بيدار شدن يا درحال مسموميت ممكن است روي دهند. تذكر: در كودكان خردسال باز آفريني رويداد خاص ممكن است ديده شود.
4- ناراحتي رواني شديد در رويارويي با نشانه هاي دروني يا بيروني كه نماد و يا شبيه جنبه اي از رويداد آسيب زا هستند.
5- واكنش پذيري فيزيولوژيك در رويارويي با نشانه هاي دروني يا بيروني كه نماد و يا شبيه جنبه اي از رويداد آسيب زا هستند.
ج) اجتناب پايدار از محركهاي مربوط به آسيب و كاهش پاسخ دهي كلي (كه قبل از آسيب وجود نداشته است) به طوري كه بر حسب سه مورد (يا بيشتر) از موارد زير مشخص ميشود:
1- تلاش براي اجتناب از افكار، احساسات يا گفتگوهاي مربوط به آسيب
2- تلاش براي اجتناب از فعاليتها، مكانها، يا افرادي كه خاطرات آسيب را بر ميانگيزند
3- ناتواني براي يادآوري جنبة مهمي از آسيب
4- كاهش قابل ملاحظة علاقه يا مشاركت در فعاليتهاي مهم
5- احساس گسستگي يا بيزاري از ديگران
6- محدوديت دامنة عواطف
7- احساس كوتاه شدن آينده
د ) نشانه هاي پايدار انگيختگي فرآيند (قبل از آسيب وجود نداشته است) كه بر حسب وجود دو يا چند تا از موارد زير مشخص ميشود:
1- اشكال در به خواب رفتن يا تداوم خواب
2- تحريك پذيري يا طغيآن هاي خشم
3- اشكال در تمركز
4- گوش به زنگ بودن
5- تشديد واكنش از جا پريدن
اختلالات تجزيه اي
اختلالات تجزيهاي در افراد مبتلا به PTSD شايع بوده و به فرآيند گسستگي از تجارب انتظاري و يا واقعي ترس، درد و درماندگي بر ميگردد و ميتوان آن را به عنوان يك مشكل منحصر به فرد در هوشياري به حساب آورد (ورمتن، برمنر و اشپيگل[1]، 1998). تجزيه، عموماً يك مكانيزم حمايتي در نظرگرفته ميشود كه ذهن را از رويداد آسيبزا محافظت مي كند. اما بسياري از افرادي که دچارPTSD ميشوند، حتي مدتها بعد از تجربة رويداد آسيبزا، همچنان به واکنشهاي تجزيهايشان ادامه ميدهند. آنها اغلب از آن چه که اتفاق افتاده، آگاه نيستند يا احساس كنترل بر آن تجارب را ندارند. به عنوان مثال در مراجعان مبتلا به PTSD شايع است كه بين جلسات درمان فاصله مياندازند و حتي ممكن است به طور آگاهانه سعي در گريز از آن داشته باشند. ديگر اين كه، اين مراجعان اغلب، حالات تجزيه درحال رانندگي و يا هنگام تماشاي تلويزيون را گزارش ميكنند.
يك شاخص شك به وجود اختلالات تجزيه اي در افراد از سوي درمانگراني که با اين گونه مراجعان کار ميکنند، در ضميمه آمده است. اين شاخص يك ابزار تشخيصي نبوده و از پرسشنامة تجارب تجزيه اي پس از آسيب (نسخه خود گزارشي) اقتباس شده است.
اختلالات خوردن
اختلالات خوردن گروهي از اختلالات روانشناختي هستند كه همبودي بالايي با سوءمصرف مواد دارند. در طبقه اختلالات خوردن دو اختلال جداگانة بي اشتهايي رواني و پراشتهايي رواني وجود دارد. غربالگري براي اطلاع از وجود اختلال خوردن در درمان سوءمصرف مواد و الكل، به علت تأثير اختلال خوردن در سوءمصرف مواد و يا برعكس و همچنين نياز به مداخلات احتمالي براي اين اختلال، حائز اهميت است. اختلالات خوردن در زنان شايعتر از مردان است. زنان اغلب، مواد را به عنوان روشي براي كنترل وزن مورد استفاده قرار ميدهند و لذا زماني كه مصرف ماده متوقف ميشود، اختلال خوردن ممكن است بروز يافته و يا ظهور مجدد پيدا کند. امروزه فقط ابزارهاي سنجش محدودي از اختلالات خوردن موجود است. با اين وجود درمانگران ميتوانند يك شاخص مقدماتي اوليه را براي شك در وجود اختلال خوردن بكار گيرند، اما به علت سطوح بالاي شرمندگي كه همراه با اختلال خوردن وجود دارد، بيماران ندرتاً، به صورت داوطلبانه در ابتدا اطلاعات را در اختيار درمانگر قرار ميدهند. بنابراين ضروري است كه اين موضوع با يك سبك غيرقضاوتي بررسي گردد.
شاخص شك و گمان
· الگوهاي خوردن (غذا نخوردن براي يك دوره طولاني؛ پرخوري افراطي)
· لاغري بيش از حد (در بي اشتهايي رواني و برخي افراد دچار پراشتهايي رواني)
· چاقي مفرط (در افرادي كه بيش از حد ميخورند)
· گونه هاي باد كرده (به خاطر تورم غدد بزاقي كه همراه با پراشتهايي رواني است)
· استفراغ؛
· ضايعه روي انگشت به علت فروكردن انگشتان در ته گلو براي ايجاد استفراغ
خودكشي
خودكشي يكي از جديترين مسائلي است كه درمانگر سوءمصرف مواد و الکل با آن مواجه است. مسألة خودكشي بايد همواره درآغاز کار با هر مراجع، توسط درمانگر ارزيابي شود و اگر درمانگر به هر دليلي به وجود افکار خودکشي در فرد شک کند، بايد مجدداً درطول اين مسأله مطرح و بررسي شود (تذكر: مراجع براي اقدام به خودكشي حتماً نبايد افسردگي باليني داشته باشد). اين مورد نيز مثل مسائل قبلي بايد با ملايمت و با شيوهاي غيرقضاوتي مطرح شود.
يك مقياس کوتاه براي ارزيابي خطر خودكشي در ضميمه آمده است که بدون هيچ هزينه اي در دسترس بوده و در استفاده از آن هيچ محدوديتي وجود ندارد. اين مقياس بايد در ساختار يك مصاحبه اجرا شود ودرمانگران تشويق ميشوند كه هر سؤال را به طور جزئي بررسي كنند.
انتخاب حالت کور رنگی
سرخ کوری سبز کوری آبی کوری سرخ دشوار بینی سبز دشوار بینی آبی دشوار بینی تک رنگ بینی تک رنگ بینی مخروطیتغییر اندازه فونت:
تغییر فاصله بین کلمات:
تغییر فاصله بین خطوط:
تغییر نوع موس:
تغییر نوع موس:
تغییر رنگ ها:
رنگ اصلی:
رنگ دوم:
رنگ سوم: