بررسي ارتباط بین الگوهاي تربيتي خانواده با اعتياد

فرشته نـوري

1384

 

 

مقدمه

     گسترة اعتياد بر اساس تخمين UNDOC، 200 ميليون نفر از مردم جهان را شامل مي­گردد، به عبارتي 4/3 درصد جمعيت جهان را تشكيل مي‌دهد. اين رقم در كشور ما بين 7/1 تا 8/2 درصد جمعيت بالاي 15 سال را در بر مي­گيرد.

     جامعه‌شناسان معتقدند كه جامعه سالم از خانواده‌هاي سالم تشكيل شده است و شرط سلامت خانواده، وجود روابط سالم و كاركرد صحيح اين نهاد مي‌باشد. برخي ازنظريه ‌پردازان كه بر نقش تجارب نخستين كودك و الگوهاي ارتباطات خانوادگي در شكل‌گيري انحرافات و كج ‌رفتا‌ري­ها تأكيد   دارند، بر اين باورند كه تجارب اوليه كودك در رابطه با پدر و مادر و چگونگي ارضاي نيازهاي رواني و عاطفي وي توسط والدين و تعاملات آن دو باهم، نه تنها ساختار شخصيتي فرد را بلكه مشخصاً الگوهاي رفتار او را براي دوره‌هاي بعد طرح‌ريزي مي­كنند. از اين رو گرايش به الگوهاي رفتاري غلط و انحرافات و گرايش به اعتياد نيز بر اين اساس قابل بررسي و مطالعه مي‌باشد. محققان بر الگوهاي رفتاري خانواده معتاد و اهميت اين الگوهاي رفتاري نامناسب در پيدايش اعتياد تأكيد داشته ‌و نيزدر بررسي شناخت ويژگي­هاي زندگي خانواده افراد معتاد به عواملي اعم از عدم انضباط صحيح و مناسب و نظارت ضعيف و غيركافي بر فرزندان اشاره دارند. عوامل مزبور كه عموماً تحت عنوان كلي الگوهاي رفتار والدين دسته‌بندي‌ مي‌شوند، امروزه سبك‌ها يا الگوهاي فرزندپروري  خوانده مي‌شوند. درواقع سبك‌هاي فرزندپروري به تفاوت­هاي معمول در تلاش­هاي والدين براي كنترل و جامعه پذير ساختن فرزندان اشاره دارد. عده‌اي نيز آن را مجموعه­ اي از نگرش­ها نسبت به فرزند كه بوجود آورندة محيط عاطفي است كه رفتارهاي والدين در آن ظهور مي‌يابد، تعريف كرده‌اند بر اساس تعاريف مزبور 4 الگو يا سبك فرزندپروري  قابل تمیيز خواهد بود كه عبارتند از: والدين مقتدر[1] كه ضمن برقراري صميميت و تشويق آزادي و استقلال فكري فرزندان،آنها را نيز تحت كنترل داشته و محدوديت­هايي را برایشان اعمال مي ­دارند. فرزندان اين گونه والدين سرزنده، پرانرژي و متكي به نفس‌اند. با فشارهاي رواني به خوبي مقابله مي‌كنندو در تعاملات اجتماعي روابط دوستانة خوبي با همسالان برقرار مي‌نمايند. والدين سهل­گير[2] علیرغم پذيرش و پاسخگويي عاطفي، نسبت به آموزش رفتارهاي اجتماعي سهل انگار هستند و پاي بندي اعضاء خانواده به قوانين و آداب و رسوم اجتماعي بسيار كم است. تزلزل روحي و بي­بند و باري دراين خانواده­ها باعث بي مسؤوليتي كودكان شده فرزندان اين گونه خانواده­ها ازاعتماد به نفس پاييني برخوردارند و در مقابله با فشارهاي رواني دچار مشكل مي­شوند، همچنين بي­ثباتي هيجاني در آنان به چشم مي­خورد. والدين مستبد[3]  قوانين خود را به صورت انعطاف ­ناپذيري تحميل مي­كنند و روابط عاطفي ضعيفي با فرزندان خود برقرار مي­نمايند. كودكان داراي چنين والديني ثبات روحي و فكري ندارند و زودرنج و در برابر فشار رواني آسيب­ پذيرند. والدين بي­ اعتنا پذيرش و پاسخگويي عاطفي كمي دارند. اهمال ورز، درگير مسائل شخصي خود وگاهي طرد كننده به نظر مي­رسند و فرصت ايجاد و اجراي نظم و قانون در خانواده خود را ندارند. بدين ترتيب والدين با ميزان كنترل كم و محبت كم به عنوان والدين بي­ اعتنا ـ والدين با كنترل زياد و محبت پايين به عنوان والدين مستبد ـ والدين با ميزان كنترل پايين و محبت بالا به عنوان والدين سهل گير و بالاخره والدين با ميزان محبت زياد و كنترل زياد به عنوان  والدين مقتدر در نظر گرفته مي­شوند.

    پژوهش حاضر درصدد پاسخگويي به اين سؤال  است كه آيا ارتباطي ميان سبك­هاي فرزندپروري كه والدين و خانواده‌ها در تربيت فرزندانشان بكار مي گيرند با سوءمصرف مواد فرزندان وجود دارد؟ و آيا ديدگاه فرزندان با ديدگاه والدينشان در خصوص نوع الگوي اعمال شده يكسان است؟ اميد است آگاهي از نتايج حاصل از اجراي اين نوع تحقيقات بتواند راهنمايي براي دست ‌اندركاران امور تربيتي و خانواده‌ها واقع گردد، به خصوص آن دسته از افرادي كه در جريان پيشگيري، اصلاح، بازپروري و بكارگيري روش­هاي صحيح، مؤثر در درمان معتادان مي‌باشند.

 

هدف تحقيق

      هدف از اجراي اين تحقيق بررسي ارتباط بين الگوهاي تربيتي (سبك­هاي فرزندپروري) با سوءمصرف مواد در معتادان خود معرف به مركز درماني بهزيستي شهرستان سنندج مي‌باشد.

 

روش تحقيق

    پژوهش مزبور يک مطالعة توصيفي و از نوع پس رويدادي مي‌باشد. جامعة پژوهش افراد معتادي مي‌باشندکه در 6  ماهة دوم سال 1383 به مركز خود معرف درمان معتادان بهزيستي شهرستان سنندج مراجعه نموده‌اند. شيوه نمونه‌گيري غيرتصادفي (در دسترس) و حجم نمونه320 نفر مشتمل بر گروه معتادان با حداكثر 25 سال سن و 3 سال سابقه سوءمصرف كه در تاريخ مذکور به اين مركز مراجعه نموده بودند، همراه با گروه برادران به عنوان گواه و گروه پدران و مادران آنان براي سنجش شيوه‌هاي فرزندپروري  مي­باشد. ابزار جمع آوري داده­ها، مقياس فرزندپروري  بر‌اساس الگوي شيفر مي‌باشد.

 

بحث و نتيجه­ گيري

     در پژوهش حاضر نتايج بيانگر آن مي‌باشد كه سبك فرزندپروري والدين افراد معتاد و غيرمعتاد متفاوت است. سبك فرزندپروري والدين افراد معتاد در درجة اول از نوع بي‌تفاوت و سپس سهل‌گير و مستبدانه مي‌باشد، اما سبك فرزندپروري والدين افراد غيرمعتاد از نوع مقتدرانه است. اين يافته‌ها با مطالعات ساير محققان همخواني دارد. به عبارتي محققان بر نقش الگوي تربيتي بي­ اعتنا و سهل‌گير در مشکلات رفتاري در دوران نوجواني تأکيد داشته و سوءمصرف مواد را بيشتر در ميان نوجوانان تحت فرزندپروري سهل‌گيرانه و بي‌اعتنا ملاحظه نموده‌اند. به عقيدة آنان چنان چه فضاي عاطفي بين اعضاي خانواده سرد و بي‌تفاوت باشد، گرايش به استفاده از مواد مخدر افزايش مي‌يابد. همچنين يافته ­ها بيانگر آن مي‌باشند كه سبك فرزندپروري  پدران افراد معتاد بيشتر از نوع ناسالم و به طور عمده سبک مستبدانه (شاخصة آن کنترل کنندگي زياد و محبت کم) بوده است. در اين راستا محققان بر کيفيت رابطة پدر ـ فرزندي (روش­هاي انضباطي بسيار سخت­گيرانه يا سست و غيرمعقول) تأکيد داشته و معتقدند رفتار پدري تأثير قابل توجهي برسلامت رواني و رشد شخصيت از جمله عزت نفس، سازگاري ويا رفتارهاي بزهکارانه دارد. پدران با اين سبك فرزندپروري، الگوهاي مناسبي براي فرزندان نبوده و در مقابل نيز فرزندان احساس خصومت نسبت به آنان داشته و جامعه ستيزاند. اين در حالي است که در مطالعة حاضر سبک فرزندپروري مادران به طور عمده از نوع سالم و مقتدرانه (دو شاخصة اصلي آن نوازش­گر و كنترل­گري) بوده است. اين نتايج تا حدودي با الگوي كلي تعامل مادر _ فرزند كه مبتني بر پذيرش و محبت است و الگوي تعامل پدر _ فرزند كه متمركز بر كنترل و نظارت است همخواني داشته و برخي مطالعات نيز اين گرايش دوگانه (سخت­گيري و كنترل كنندگي بيشتر پدران و اظهار توجه و محبت كمترآنان در مقايسه با مادران) را در والدين ايراني تأييد مي‌كنند. دراين بررسي­ها نيز، به نقش مشكلات ارتباطي، هيجاني و عدم توانايي والدين در بيان معقول احساسات (نقش فزون حمايت­گري مادر) و انتظارات بيش از حد از فرزندان (نقش انضباطي بسيار سخت­گيرانة والديني مبتني بر زور در عدم شكل­گيري وجدان) تأكيد   مي­شود.

       از ديگر نتايج پژوهش حاضر، نحوة ديدگاه فرزندان نسبت به سبك تربيتي اعمال شده و ميزان كنترل و محبت والدين مي‌باشد. درپژوهش حاضر والدين عمدتاً سبك فرزندپروري خود را از نوع مقتدرانه مي‌دانستند، اين در حالي است كه كنترل پدران نزد فرزندان سخت­گيري و اجبار تعبير مي‌شود و معمولاً با واكنش­هايي هم چون خصومت و جامعه ستيزي همراه مي­گردد يا اين كه نوازش­گري مادران به صورت فزون حمايت­گري يا سهل­گيري جلوه­ گر مي‌شود. محققان نيز دريافتند كه رفتارهاي پرورشي والدين از نظر حمايت­گري يا طردكنندگي با ميزان سازگاري فرزندان ارتباط دارد، اگر چه واكنش فرزندان مؤنث و مذكر متفاوت است. در تحقيق حاضر نيز نتايج حاصل از ناهماهنگي بين سبك فرزندپروري والدين (پدران با مادران) و برداشت متفاوت دو گروه آزمايش و گواه مدل پيشنهادي محقق را ارائه مي‌دهد.

با توجه به تأثير به سزايي كه سبك‌هاي فرزندپروري ناسالم والدين در گرايشات و انحرافات‌ رفتاري و اجتماعي فرزندان دارد، شناسايي و اصلاح سبك­هاي غلط و جايگزين نمودن سبك‌هاي سالم مي‌تواند در بُعد پيشگيري از گرايش به اعتياد مؤثر واقع شود. از اين رو پرداختن به مطالعاتي در اين حيطه كه مي‌تواند خانواده‌ها و والدين را به اتخاذ رويكردهاي سالم و والدگري مقتدرانه رهنمون سازد، توصيه مي‌شود.

 



[1] - authoritative parents

[2] - indulgent parents

[3] - authoritarian parents