عنوان طرح:
تعيين ويژگيهاي مدارس متوسطة آسيب پذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهرتهران
مرجان پشت مشهدي
1387
مقدمه
مصرف مواد در دبيرستانها مشکل شايعي است. به عنوان يک يافتة جهاني، مصرف مواد از زمان نوجواني تا بزرگسالي به تدريج با بالا رفتن سن افزايش مييابد و بر اين اساس نوجواني يک دورة خطر براي شروع مصرف مواد است. ريسک سوءمصرف مواد در بزرگسالي نيز با شروع مصرف قبل از 15 سالگي افزايش مييابد. در ايران طي سال تحصيلي 81-80 حدود 146000 دانش آموز در معرض خطر مصرف مواد قرار داشته اند. به علاوه ميزان رشد بروز سوءمصرف مواد در ايران 8% است که تقريباً 3 برابر رشد جمعيت ميباشد.
از آن جا که مدرسه يکي از فاکتورهاي مهم در ايجاد يا پيشگيري از سوءمصرف مواد و بزهکاري است، توجه به نقش آن در شکلگيري يا پيشگيري از ايجاد رفتارهاي پرخطر به ويژه مصرف مواد حائز اهميت است. نتايج تحقيقات نشان ميدهد سن شروع مصرف مواد و سيگار نسبت به قبل کاهش پيدا کرده است. مدارس، با در دسترس قرار دادن تعداد قابل ملاحظهاي از جمعيت نوجوان، محل مناسبي براي دسترسي به اطلاعات مورد نياز در زمينة شناسايي ويژگيهاي مربوط به گرايش به مواد و نيز مکان مناسبي براي انجام مداخلات پيشگيرانه ميباشند. مدرسه، محيط مناسبي براي اجتماعي شدن است و به همين دليل در ايجاد يا پيشگيري از رفتارهاي ناسالم نقش مهمي دارد. انجمن آمريکايي اعتياد دارويي (MSAM) مدارس را محلي ميداند که ميتوانند در اولين مرحلة مداخله، با جوانان در معرض خطر مشاورة فردي انجام دهند. لذا ميبايست از سيستمي برخوردار باشند كه بتوانند اين گونه افراد را جهت مشاوره درماني خارج از مدرسه به سطوح بالاتر ارجاع دهند. ميزان دسترسي و مشاركت در امر مشاوره بايد افزايش پيدا كند تا به ميزان مصرف مواد مخدر در ميان دانشآموزان مدارس برسد.
پيشرفت سطح سلامتي كودكان در مدارس مهمترين هدف جهاني سازمان بهداشت جهاني از دهه 1950 تا كنون است. عواملي که آموزش مدارس را در زمينة رفتارهاي سالم مؤثرتر ميسازند عبارتند از: وارد کردن والدين و خانوادهها در اين آموزشها، مشارکت افراد ديگر در خارج از خانواده، برنامهريزي جامع و هماهنگ در دوران تحصيل، ترکيب آموزشهاي مربوط به سلامتي با ابتکار در زمينة ترويج سلامتي، استفاده از روشهاي يادگيري فعال و پررنگ کردن نقش جوانان در تصميم گيريهاي مربوط به سلامتي.
گرايش به مصرف مواد، الکل و سيگار در مدارسي که پرسنل آنها افراد بيتجربهاي هستند و ميزان امکانات مدرسه در ازاي هر نفر دانشآموزکم است، بالاتر میباشد، ميانگين معدل درسي پايين تر است، ميزان فرار بالاست و دانشآموزان آنها بیشتر درگير رفتار جنسي ميشوند، انگيزة پيشرفت تحصيلي در دانشآموزان پايين است، قوانين و ممنوعيتها از سوي اولياء ي مدرسه به خوبي اعمال نميشود، مصرف مواد در آنها از نظر گروه دوستان مورد قبول است و فضاي اطراف آنها محل تبادل مواد است.
در مقابل، رابطة خوب با مدرسه نقش محافظت کننده در اين زمينه دارد. بستگي به مدرسه حتي در دانشآموزاني که والدين آنها رفتارهاي ضداجتماعي مانند مصرف مواد دارند اثر محافظت کننده در مقابل رفتار مصرف مواد دارد. وجود امکانات و برنامههاي تفريحي مانند مسابقات علمي و ورزشي، روشي براي تقويت رفتارهاي مناسب و درگير کردن نوجوانان در فعاليتهاي سالم و ناهمساز با مصرف مواد است. اين برنامهها همچنين ميتوانند راهنمايي براي پر کردن اوقات فراغت دانشآموزان، برقراري ارتباط سالم با ديگران و يادگيري اجتماعي باشد.
با در نظر گرفتن موارد فوق در پژوهش حاضر سعي بر اين است که ويژگيهاي مرتبط با مدارس که در گرايش دانشآموزان به مصرف مواد نقش دارد، مورد بررسي قرار گيرد تا بتوان برنامههاي مداخلاتي مناسب براي بهبود محيط مدرسه و تقويت نقش محافظتي آن را در مقابل سوءمصرف مواد، طرحريزي کرد.
اهداف پژوهش
1- هدف کلي تحقيق حاضر، شناسايي ويژگيهاي مدارس متوسطة آسيبپذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران در سال تحصيلي 87-86 است.
2- تعيين ويژگيهاي دموگرافيک و خانوادگي از نظر مصرف مواد در دانشآموزان مدارس متوسطة شهر تهران سال 87-86: شامل سن، جنس، پاية تحصيلي، تعداد خانوار، تحصيلات افراد خانواده و مصرف مواد در خانواده توسط ديگر اعضا.
3- تعيين ويژگيهاي آموزشي و نيروي انساني مدارس متوسطة آسيب پذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران
4- تعيين ويژگيهاي جغرافيايي و منطقهاي مدارس متوسطة آسيب پذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران
5- تعيين ويژگيهاي رفاهي و امکانات مدارس متوسطة آسيب پذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران
6- تعيين ويژگيهاي انضباطي مدارس متوسطة آسيب پذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران
روش تحقيق
مقطعي و از نوع توصيفي- تحليلي ميباشد. جامعه تحقيق: در فاز اول تحقيق کليه دانشآموزان مقطع متوسطه و هنرستان هاي شهر تهران جمعيت آماري را تشکيل ميدهند. در فاز دوم تنها مدارسي که در زير مقياسهاي مصرف مواد و الکل پرسشنامه رفتار پرخطر نوجوانان ميانگين نمرات دانشآموزان آنها در چارَک بالا و پايين باشد در طرح باقي ميمانند و مدارس چارَک مياني از طرح حذف ميشوند. نمونة تحقيق و روش نمونه گيري: در اين تحقيق دو نوع واحد نمونهگيري وجود داشت :1) واحد دانشآموزي 2) واحد مدرسه؛ البته هدف اصلي تحقيق بررسي خصوصيات مدارس آسيب پذير يعني تأکيد بر واحد مدرسه به عنوان واحد نمونهگيري ميباشد ولي به دست آوردن خصوصيات مدارس آسيب پذير بدون تعيين فراوني اين خصوصيات در مدرسهها يعني بررسي واحد دانشآموزي غيرممکن است. روش نمونهگيري شامل نمونهگيري چند مرحلهاي[1] است براي اينکار در ابتدا مناطق به صورت تصادفي از شمال، غرب، جنوب، شرق و مرکز تهران انتخاب شدند سپس با استفاده از ليست مدارس مقطع متوسطه و هنرستانهاي اين مناطق و با توجه به تعداد مدارس در هر منطقه نمونة مورد نظر با استفاده از جدول اعداد تصادفي انتخاب شدند. به نحوي که: يک سوم غيرانتفاعي، دو سوم دولتي و در هر جنس به صورت متوسط بين 12 تا 15 مدرسه در هر منطقه و در کل بين 24 تا 30 مدرسه هم دختر و هم پسر از 15 مدرسه 8 مدرسة متوسطه، 3 پيش دانشگاهي و 3 هنرستان به صورت تصادفي انتخاب شدند. در مدارس نيز نمونهگيري با توجه به رشته و پايه به صورت تصادفي انجام گرديد. با توجه به محدوديتهاي تحقيق تعداد 200 مدرسه به عنوان حجم نمونه (واحد مدرسه) در نظر گرفته شد و در هر مدرسه نيز تعداد 20 دانش آموز به عنوان حجم نمونه (واحد دانشآموزي) انتخاب گرديد. اما به دليل مشکلات اجرايي مربوط به آموزش و پرورش، نمونه به 168 مدرسه محدود شد. اشتغال به تحصيل در مقطع متوسطه در شهر تهران در سال 85-84 ، و داشتن رضايت براي شرکت در طرح از ملاکهاي ورود به مطالعه است. عدم رضايت براي شرکت در طرح در هر دو فاز مطالعه و قرار گرفتن ميانگين نمرات مصرف مواد و الکل در چارَک مياني در فاز دوم، ملاک خروج از مطالعه است.
ابزار و روش جمع آوري اطلاعات: 1- مقياس خطرپذيري نوجوانان ايراني (IARS)[2] : با استفاده از دو پرسشنامة خطرپذيري نوجوانان ([3]ARQ) و پرسشنامة سيستم کنترل رفتار پرخطر جوانان(YRBSS) [4] و در نظرگرفتن شرايط فرهنگي و محدوديتهاي اجتماعي جامعه ايران، طراحی شد.
پرسشنامة ارتباط با مدرسه[5] (SCQ): مراحل طراحی و پايايي و اعتبار پرسشنامه به شرح زير است: براي ساختن پرسشنامهاي جامع در زمينة مدرسه که احساسات، ارزيابيها و رفتارهاي دانش آموز را دربرگيرد، ابزارهاي معتبر در اين حوزه بررسي شد و گويه ها و سؤالات آنها گردآوري و طبقه بندي گرديد. به عنوان مثال از مقياس 7 گويهاي ارتباط با مدرسه که توسط مک نيلي معرفي شده است، گويههاي مربوط به درک فرد از معلمان و رفتار آنها با دانشآموزان و از مقياس ارتباط با مدرسه بروان و اوانز ايده تمايز تعهد از تعلق به مدرسه به کار گرفته شد. علاوه بر اين از مفهوم پردازيِ فِرِِدريکسون و همکاران در مورد انواع درگيري احساسي، شناختي و رفتاري در مدرسه، سؤالات مربوط به توجه و سرمايهگذاري شناختي و رفتاري به امر تحصيل، قواعد و فعاليتهاي مدرسه کمک گرفته شد. مقياس پيوستگي به مدرسه هيل و ورنر و احساس روانشناختي عضويت در مدرسه[6] (PSSM) گودناو و هاگبورگ نيز براي سنجش احساس تعلق، جاشدگي و جزئي از مدرسه بودن مورد استفاده قرارگرفت. علاوه بر مدرسه، معلمان، قوانين و تکاليف مدرسه، ارتباط با همسالان در مدرسه نيز که در ساير مقياسها کمتر بدان توجه شده در قالب چند سؤال عملياتي شدند. در نهايت 30 سؤال در سطح سنجش ترتيبي فراهم گرديد که در جريان ارزيابي سه روان شناس و متخصص مسائل آموزش و پرورش 9 سؤال حذف شد و 21 سؤال باقي مانده به عنوان پرسشنامة مقدماتي ارتباط با مدرسه به نمونه تحقيق ارائه شد.
بحث و نتيجه گيري
1- تعيين ويژگيهاي دموگرافيک و خانوادگي از نظر مصرف مواد در دانش آموزان مدارس متوسطه شهر تهران سال 87-86: شامل سن، جنس، پاية تحصيلي، تعداد خانوار، تحصيلات افراد خانواده و مصرف مواد در خانواده توسط ديگر اعضا بود. نتايج اين پژوهش نشان دادند که گرايش به الکل و مواد در پسران بيش از دختران بود. ولي گرايش به سيگار تفاوتي نداشت. مصرف سيگار و الكل در دانشآموزان پسر بيشتر از دختر بود. در نوجواني، پسران نسبت به دختران نزديک به 3 برابر مصرف بالاي ماريجوآنا و 2 برابر مصرف بالاي آبجو و شراب و مصرف بالاي الکل سنگين دارند. نظارت والدين برای دختران بيشتر از پسران بود. در سن 32 سالگي مصرف مواد و الکل براي زنان با نظارت والدين، پيشرفت تحصيلي و مصرف مواد و الکل در نوجواني ارتباط قوي داشت. بنابراين ممکن است گرايش بيشتر در پسران به دليل نظارت کمتر والدين باشد. در اِلسالوادور نشان داده شد، مصرف مواد غيرقانوني در پسران 2 برابر دختران بود. دختراني که حمايت والديني کمتري دريافت ميکردند 2 تا 6 بار بيشتر از دختراني که اين حمايت را بالا گزارش دادند، رفتارهاي پرخطر (شامل درگيري فيزيکي، مورد تهديد واقع شدن، مصرف مواد غير قانوني، رابطة جنسي، مصرف دورهاي الکل و خودکشي) داشتند. در پسران ارتباط بين حمايت والدين و رفتارهاي پرخطر کمرنگتر بود، ولي وجود داشت. دوميچلي و فورميگوني نيز در مطالعه بر روي دانش آموزان برزيلي نشان دادند دانشآموزان پسر بيش از دختران مصرف الكل، هروئين، كوكائين و اِكتساسي را گزارش كردند. به علاوه، مصرف آنان سنگينتر و فراوانتر بود. به جز خطر پذيري در برابر سيگار و مواد مخدر و روان گردان، در بقيه رفتارهاي پرخطر (مصرف الکل، رانندگي خطرناک، خشونت و خطر پذيري جنسي) بين دختر و پسر تفاوتهاي معنيداري وجود دارد و ميانگين خطر پذيريها در پسرها بالاتر از دختران است. بين دختر و پسر از حيث سيگار، الکل و مواد مخدر تفاوتهاي معنی داري وجود دارد. پسران بيش از دختران درگير رفتارهاي پرخطر ميشوند. تحقيقات اندکي نيز نشان دادند دختران برخي از رفتارهاي پرخطر را بيش از پسران انجام ميدهند. به عنوان مثال استينمن دريافت که دختران بيش از پسران بدون نسخه پزشک داروهايي از قبيل دکسترومتورفان و ديفن هيدرامين را مصرف ميکنند. از آن جا که در مطالعة حاضر تنها مواد مخدر مورد نظر بوده است در اين زمينه نميتوان مقايسهاي با يافتههاي استينمن انجام داد.
از لحاظ متغيرهاي مرتبط با خانواده، نتايج نشان داد زنده بودن پدر با گرايش کمتر به سيگار و مواد همراه بود. ممکن است نظارت والدين در اين امر نقش داشته باشد. از آن جا که مرگ پدر ميتواند مشکلات اقتصادي به همراه آورد و در مواردي مادر براي تأمين مخارج خانواده مجبور به اشتغال شود، اين احتمال وجود دارد که در اين صورت نظارت بر نوجوان کم باشد و بر گرايش به سيگار و مواد تأثير بگذارد.
گرايش به سيگار، مواد و الکل در کساني که والدين آنها ازدواج مجدد داشتند، بالاتر بود. ازدواج مجدد والدين علاوه بر اين که ميتواند رابطة والدين را با فرزندان به طور مستقيم تحت تأثير قرار دهد، ممکن است موجب شود نظارت کمتري بر فرزندان اعمال شود که خود بر گرايش آنها اثر ميگذارد. مطالعه بر روي دانش آموزان ژاپني نشان داد ارتباط و گفتگوي کمتر با والدين يکي از سه فاکتور مهم در مصرف الکل است. طارميان در پژوهش خود در شهر تهران به اين نتيجه رسيد که متغير مقررات خانواده قويترين عامل محافظت کننده نوجوان در برابر مصرف مواد است. در دختران، پذيرش والدين در مورد مصرف الکل خطر مصرف را افزايش ميداد. محيط خانواده علت اصلي سوءمصرف است. رابطة قوي و مثبت بين فرزندان و والدين، رابطة حمايتي قوي بين آنها ايجاد ميكند و ميتواند باعث كاهش سوءمصرف مواد شود.
متغير ديگر در ارتباط با خانواده، تحصيلات والدين بود. نتايج نشان داد با افزايش تحصيلات والدين گرايش به سيگار و الکل افزايش مييافت. در زمينه گرايش به سيگار در مورد تحصيلات پدر تفاوت بين دو گروه بيسواد با گروه فوق ليسانس و بالاتر بود و در مورد تحصيلات مادر در گروه داراري تحصيلات دکترا بيشترين گرايش مشاهده شد. در مورد گرايش به الکل در زمينة تحصيلات والدين تفاوت بين گروه ديپلم و زير ديپلم با گروه ليسانس و بالاتر بود. به نظر ميرسد تحصيلات مادران با افزايش خطر پذيري نوجوانان ارتباط دارد. اگر چه در ادبيات تحقيق بيشتر بر نقش کاهندة تحصيلات والدين در بروز خطر پذيري نوجوانان تأکيد شده اما تحصيلات بالاتر والدين با واسطة ارزشها و هنجارهاي آسانگيرانه تر و کاهش تعقيدات مذهبي ميتواند به ريسک پذيري و تجربه بيشتر رفتارهاي پرخطر منجر گردد. مادران فرهيخته، درك بهتري از وظايف مادري و شغلي خود دارند، در حالي كه مادران داراي تحصيلات كمتر، قادر به اين كار نيستند. علاوه بر اين افزايش تحصيلات مادران، احتمال شاغل شدن و عدم حضور آنان را در خانه افزايش ميدهد. رابطة مستقيم بين اشتغال مادر و خطرپذيري نوجوانان را تأييد شده است. مادران شاغل زمان کمتري را براي ارائة حمايت احساسي، نظارت مستمر بر رفتارها و ترغيب و کمک در امر فعاليتهاي مدرسه در اختيار دارند. همچنين نبود کافي والدين در خانه مسؤوليت فرد را افزايش داده که براي برخي از نوجوانان رشد دهنده و براي برخي ديگر آسيب زاست. اگر چه مادران كارمند وقتي با فرزندان خود هستند، رابطه قابل قبولي با آنها دارند، با اين حال وقت كمتري را با فرزندان مدرسهاي خود صرف ميكنند، احساس رضايت و ويژگيهاي رواني ـ اجتماعي افراد در بزرگسالي، با رابطة اولية آنها با والدينشان و در دسترس بودن آنها همبستگي دارد. به طوري كه، آزمودنيهايي كه كمترين ميزان دسترسي را به والدين داشتند، بيشترين ميزان احساس تنهايي، افسردگي و كمترين ميزان عزت نفس و سلامت را گزارش كردهاند. از آن جا که همزمان با تغيير نقشهاي اجتماعي زنان در ايران، ساير نهادهاي جامعه پذيري هم چون آموزش و پرورش نتوانستهاند در حد مطلوبي کارکردهاي خانواده را برعهده بگيرند، خلاء ناشي از عدم حضور دائم مادران در خانه، آسيبپذيري نوجوانان را افزايش ميدهد. علاوه بر اين به نظر ميرسد که در جامعة کنوني ايران و با گذار از سنت به مدرنيته، جامعة تحصيلکرده با در اختيار داشتن امکانات ارتباط جمعي هم چون اينترنت و ماهواره، آشنايي بيشتر با ارزشها و نگرشهاي مدرن هم چون آزادي فردي، استقلال و عدم اطاعت از خانواده و عدم پيروي از هنجارهاي مذهبي و عرفي، امکان تجربهگري، گسترش تعاملات بين فردي و متعاقباً خطر پذيري بيشتر را فراهم ميکند.
گرايش به سيگار و الکل برحسب درآمد خانواده نيز تفاوت داشت. گروهي که درآمد خانوادة آنها بالاي 700 هزار تومان در ماه بود، گرايش بيشتري به سيگار و الکل نسبت به ساير گروهها داشتند. تنها استثناء در مورد گرايش به سيگار در گروهي بود که در آمد آنها بين 500 تا 700 هزار تومان بود که با گروه داراي درآمد بالاتر تفاوت نداشت. اين يافته در کنار يافته مربوط به تحصيلات والدين ميتواند بيانگر اين باشد که توان مالي بيشتر و احتمالاً تحمل بالاتر خانواده براي مصرف اين مواد در گرايش دانشآموزان مورد مطالعه نقشي داشته باشد. اين نتايج برعکس مطالعة اسپرينگر و همکارانش در السالوادور است که نشان داد مصرف دورهاي الکل در بين دانشآموزان با وضعيت اقتصادي پايينتر شايعتر ميباشد. اين تفاوت ممکن است بهدليل تفاوت فرهنگي و در دسترس بودن الکل- حتي با قيمت پايين- در السالوادور در مقايسه با ايران باشد که خريد و فروش مشروبات الکلي غيرقانوني است. قدرت خريد بالا در دانشآموزان سوئد مصرف الکل را افزايش ميداد. پايگاه اقتصادي ـ اجتماعي بالاي خانواده، احتمال مصرف الكل و كشيدن سيگار را در جوانان افزايش ميدهد و شيوع مصرف الكل در جواناني كه مادرشان سطح تحصيلي بالاتري داشتند و يا آن كه پدر و مادرشان هر دو الكل مصرف ميكردند، بالاتر بوده است، سطح اقتصادي بالاتر با افزايش خطر پذيري الکل مرتبط است.
اگرچه پايگاه اجتماعي- اقتصادي خانواده از قبيل درآمد ، شغل و سطح تحصيلات والدين ميتواند بر بزهکاري نوجوانان مؤثر باشد اما کيفيت روابط درون خانواده، روابط والدين و فرزندان و گسيختگي خانواده ميتواند نقش پايگاه اجتماعي- اقتصادي خانواده را تحت تأثير قرار دهد. از سوي ديگر بر اساس نظرية کنترل اجتماعي، رفتار ضداجتماعي متعلق به همة طبقات اجتماعي است و بيشتر نتيجة کارکرد ضعيف مکانيزمهاي کنترل و تعلق اجتماعي است.
مصرف سيگار، مواد و الکل در خانواده با گرايش بالاتر به هر سه اين مواد همراه بود. در همين زمينه مطالعة خوشابي (1386) نشان داد بين دانشآموزان مصرف کننده مواد و دانشآموزاني که مواد مصرف نميکردند- در کنار ساير متغيرهاي مورد بررسي- از لحاظ جو خانوادگي و مصرف مواد مخدر توسط والدين تفاوت معنیداري وجود دارد. موسائي فرد و فلاح در پژوهش خود در شهر زنجان دريافتند بين ميزان تحصيلات والدين و استعمال سيگار در خانواده با اعتياد به سيگار رابطه وجود دارد. قرار داشتن در معرض پيشنهاد براي مصرف مواد از سوي والدين، اعضاي خانواده، افراد فاميل و دوستان با انواع مختلف مصرف مواد ارتباط دارد. پيشنهاد مصرف مواد از طرف والدين به خصوص در دختران نوجوان از اهميت خاصي برخوردار بود. فورسايت و بارنارد دريافتند يك رابطة قوي بين مصرف دانشآموزان و مصرف توسط ساير اعضاي خانواده آنها وجود دارد. دانشآموزاني كه مصرف مواد را گزارش كرده بودند به احتمال زياد مصرف ساير اعضاي خانواده خود را هم گزارش كرده بودند. نتايج اين تحقيق نشان داد مصرف مواد ممنوع گرايش به خوشهاي شدن درون خانواده دارد.
2- تعيين ويژگيهاي آموزشي و نيروي انساني مدارس متوسطة آسيبپذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران سال 87-86: شامل ميانگين تعداد دانشآموزان در کلاس، نسبت تعداد معلمان به دانشآموزان، ميانگين معدل ورودي دانشآموزان، تعداد سالانة مشروط شدهها در تمام پايهها، ميانگين نمرات سالانة دانشآموزان در هر يک از پايههاي تحصيلي، تعيين توزيع و فراواني متغير وجود مشاور در مدرسه و پاية تحصيلي مشاور، فراواني تعداد مراجعات به مشاور طي سال تحصيلي و وجود انجمن اولياء و مربيان در مدرسه بر حسب مدارس چارَک بالا و پايين از نظر گرايش به مواد مخدر.
گرايش به مواد مورد مطالعه بر حسب پايه تفاوتهايي را نشان داد. در پاية اول گرايش به سيگار بيش از تمام پايهها بود. در پايههاي اول و دوم گرايش به الکل بيش از ساير پايهها بود. مطالعة پوراصل و همکاران (2007) نشان داد با افزايش سن، مصرف الکل افزايش مييابد. کاهش قابل ملاحظه در 19 سالگي (از 5/26% به 15% احتمالاً به دليل تعداد کم آزمودنيهاي نمونه در اين سن است)، مصرف طي عمر الکل و مواد با داشتن دوستان سيگاري ارتباط داشت. اما محققان نميدانند کدام، عامل ديگري است. همچنين مصرف طي عمر الکل و مواد با سيگار کشيدن خود فرد ارتباط داشت. آريامنش، علي زاده و شريعت زاده نيز در مطالعة خود در اروميه دريافتند بيشترين تعداد مصرف کنندگان را گروه سني 16 تا 18 سال به خود اختصاص داده بود. توزيع فراواني سيگاريهاي جاري در پاية تحصيلي اول دبيرستان بالاترين ميزان و در پاية دوم کمترين مقدار را نشان داد. موفقيت تحصيلي در گروه غيرسيگاريها بالاتر از گروه سيگاري بود. سابقة يک بار مردودي در سيگاريها 41 درصد و جمعيت غيرسيگاريها 28 درصد محاسبه شد.
در زمينة ويژگيهاي آموزشي مدارس تفاوتهايي بين سه گروه کم خطر، متوسط و پرخطر وجود داشت. از نظر تعداد دانشآموزان در کلاس بين دو گروه پرخطر و متوسط از نظر گرايش به مصرف سيگار و الکل تفاوت معنیدار به دست آمد، به اين ترتيب که در گروه پرخطر دانشآموزان کمتري در يک کلاس وجود داشتند. با توجه به اين که گروه پرخطر از نظر گرايش به سيگار و الکل بالاترين درآمد را نسبت به ساير گروهها داشتند، ميتوان نتيجهگيري کرد اين گروه از وضعيت اقتصادي بهتري برخوردار بودند. قدرت خريد بالا در مصرف الکل دانش آموزان تأثير داشت.
از نظر ميانگين تعداد دانش آموزان به معلمان تفاوت معنی داري بين سه گروه به دست نيامد.
از نظر گرايش به مصرف مواد بين معدل سال اول دو گروه کم خطر و پرخطر تفاوت معنی دار وجود داشت. اين نتيجه در سال دوم انساني نيز صادق بود. در دانشآموزان سال دوم تجربي در گروه کم خطر از نظر گرايش به مصرف سيگار و مواد، معدل بالاتر بود. در دانشآموزان سال دوم رياضي از نظر گرايش به مصرف الکل، معدل گروه کم خطر به طور معنیدار بالاتر از گروه پرخطر بود. در دانشآموزان سال سوم انساني تنها در گروه کم خطر از نظر گرايش به مصرف مواد، معدل بالاتري نسبت به گروه پرخطر مشاهده شد. در دانشآموزان سال سوم تجربي فقط معدل گروه پرخطر از نظر گرايش به مصرف مواد به طور معنیدار پايين تر از گروه کم خطر بود. در دانشآموزان سال سوم رياضي تفاوتي مشاهده نشد. در سال چهارم انساني از نظر معدل بين سه گروه تفاوتي مشاهده نشد. در گروه فني نيز در سال اول بين سه گروه از نظر معدل تفاوتي مشاهده نشد. در سال دوم معدل گروه متوسط بيش از گروه پرخطر بود. در سال سوم و چهارم تفاوتي مشاهده نشد. از نظر وجود مشروطي در سالهاي اول تا چهارم و گرايش به مصرف سيگار، مواد و الکل، نيز بين سه گروه مورد مطالعه (کم خطر، متوسط، پرخطر) تفاوتي به دست نيامد. به نظر ميرسد بر اساس نتايج اين مطالعه نميتوان روند خاصي را ذکر کرد. دانش آموزان رشتة انساني نسبت به دو رشته ديگر رياضي و تجربي خطرپذيري بالاتري داشتند. پايه سوم از دو پايه دوم و پيش دانشگاهي خطر پذيرتر بوده و دانش آموزاني که واحدهاي درسي افتاده داشتند نيز از ميانگين خطر پذيري بالاتري برخوردار بودند. آريامنش و همکاران شيوع سيگار در دانشآموزان رشتة علوم انساني و اقتصاد را بيشترين و در رشتة رياضي کمترين گزارش کردند. توزيع فراواني سيگاريهاي جاري در پايه تحصيلي اول بالاترين ميزان خود را داشته و در پايه دوم دبيرستان کمترين مقدار را نشان داد. از آن جا که ملاک انتخاب رشته در دبيرستان وضعيت درسي دانشآموزان است نه علایق و اولويتهاي آنان؛ و از آن جا که دارندگان معدلهاي پايينتر عموماً در رشتة انساني ادامه تحصيلي ميدهند، اين يافته از اين جهت قابل بحث است که رشته انساني به خودي خود خطرزا نيست بلکه وضعيت تحصيلي نامطلوب و پايين دانشآموزان شاغل به تحصيل در اين رشته درسي است که با خطر پذيري بالا رابطه دارد.
از ديگر متغيرهاي مرتبط با مدرسه مشاور بود که نتايج نشان داد از نظر ميزان تحصيلات مشاور و گرايش به مصرف مواد، الکل و سيگار بين سه گروه تفاوتي به دست نيامد. از نظر فراواني ارجاع به مشاور نيز بين سه گروه در هيچ يک از پايهها از نظر گرايش به مصرف سيگار، الکل و مواد تفاوتي به دست نيامد.
تعداد جلسات اولياء و مربيان در سه گروه از نظر گرايش به مصرف سيگار، الکل و مواد تفاوتي نشان نداد. از نظر تعداد شرکتکنندگان در جلسات اولياء و مربيان در گروه پرخطر از نظر گرايش به مواد نسبت به گروه کم خطر تعداد کمتري در اين جلسات شرکت ميکردند. تعداد اين جلسات در سه گروه تفاوت معنیدار نداشت.
به نظر ميرسد فاکتورهاي مرتبط با متغيرهاي مشاور و جلسات اولياء و مربيان نقش چنداني در گرايش ندارند، به جز يک استثناء که نشان ميدهد تعداد شرکت کنندگان در اين جلسات با گرايش به مواد ارتباط دارد.
3- تعيين ويژگيهاي جغرافيايي و منطقهاي مدارس متوسطة آسيب پذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران سال 87-86: شامل منطقه شهري، وجود و فراواني امکاناتي از جمله ورزشگاه، زمين بازي، فرهنگسرا، کتابخانة عمومي، فضاي سبز و پارک در مناطق مورد نظر و وجود قرارگاه نيروي انتظامي در ناحية شهري مدرسه بر حسب مدارس چارَک بالا و پايين از نظرگرايش به مواد مخدر.
در زمينة متغيرهاي مربوط به فضاي اطراف مدرسه نتايج نشان داد توزيع فراواني منطقة شهري بر حسب سه گروه از نظر گرايش به سيگار و الکل معنی دار بود. در بين مناطق مورد مطالعه (مناطق 1، 3، 4، 5، 11، 12، 15، و 18) بيشترين فراواني گروه پرخطر از نظر گرايش به سيگار در مناطق 1، 3، 4، 5 و 11 بود. مناطق 12، 15 و 18 نسبت به مناطق مذکور گروه پرخطر کمتر و گروه کم خطر بيشتري داشتند. اين يافته با يافته هاي دموگرافيک پژوهش حاضر هماهنگ است که گروه پرخطر از لحاظ گرايش به سيگار و الکل درآمد خانوادگي بالاتري نسبت به گروه کمخطر داشتند. از نظر گرايش به الکل نيز گروه پرخطر بيشتر در مناطق 1، 3 و 5 مشاهده شدند. به نظر ميرسد روندهاي متفاوتي در مناطق با وضعيت اقتصادي- اجتماعي متفاوت از نظر گرايش به سيگار و الکل وجود دارد به اين ترتيب که گرايش به سيگار در مناطق با وضعيت اقتصادي بهتر، بيشتر مشاهده ميگردد. در حالي که گرايش به الکل در مناطق مرفهتر و يا منطقه مهاجرنشين (منطقه 5) بيشتر بود. اين يافته ممکن است به اين دليل باشد که در مناطق با وضعيت اقتصادي بهتر، دانشآموزان پول بيشتري براي خريد سيگار در اختيار دارند، علاوه بر اين ممکن است مصرف الکل در خانوادههاي با وضعيت اقتصادي بهتر پذيرفته شده باشد. پايگاه اقتصادي ـ اجتماعي بالاي خانواده، احتمال مصرف الكل و كشيدن سيگار را در جوانان افزايش ميدهد و شيوع مصرف الكل در جواناني كه مادرشان سطح تحصيلي بالاتري داشتند و يا آن كه پدر و مادرشان هر دو الكل مصرف میكردند، بالاتر بوده است. نتايج تحقيق زاده محمدي و احمدآبادي نيز نشان داد سطح اقتصادي بالاتر با افزايش خطر پذيري الکل مرتبط است.
در مورد گرايش به مواد تفاوت معنی داري بين مناطق مورد مطالعه به دست نيامد، اگر چه گروه پرخطر در مناطق 5، 12، 15، و 18 بيش از مناطق ديگر بود. اين احتمال وجود دارد که متغيرهايي به جز منطقه سکونت در گرايش به مواد تأثير داشته باشند.
از نظر تعداد فضاي سبز بين سه گروه تفاوتي در گرايش به سيگار، الکل و مواد مشاهده نشد.
توزيع فراواني موقعيت مکاني مدرسه فقط در گرايش به مواد معنی دار بود. به اين ترتيب که مدارس واقع در بزرگراه و خيابان اصلي بيشترين گروه پرخطر را از نظر گرايش به مواد داشتند. اين امر ميتواند ناشي از نظارت کمتر در اين مکانها باشد.
از نظر شلوغي، گروه پرخطر از نظر گرايش به سيگار و الکل در مناطق خلوتتري واقع بودند. همچنين گروه پرخطر از نظر گرايش به الکل و سيگار مرفه تر از دو گروه ديگر بودند که با نتايج مربوط به درآمد ماهانه بالاتر از 700 هزار تومان هماهنگ است. منطقة زندگي گروه کمخطر از نظر گرايش به الکل از دو گروه ديگر (متوسط و پرخطر) قدمت بيشتري داشت. در مجموع به نظر ميرسد گروه پرخطر از نظر گرايش به سيگار و الکل از طبقه مرفهتر بوده، در مناطق خلوتتر و جديدتري زندگي ميکنند. گرايش به مواد روندي متفاوت از گرايش به سيگار و الکل نشان داد. اين احتمال وجود دارد که در کنار متغيرهاي ديگر، متغير مربوط به وضعيت اقتصادي يا منطقة سکونت اهميت کمتري در گرايش به مواد داشته باشند يا به طريق متفاوتي بر اين گرايش تأثير بگذارند.
فاصلة با نزديکترين کلانتري در گرايش تفاوتي ايجاد نکرد. موقعيت کاربري مدرسه نيز تفاوتي در گرايش ايجاد نميکرد.
4- تعيين ويژگيهاي رفاهي و امکانات مدارس متوسطه آسيب پذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران سال 87-86 : شامل تعيين فراواني وجود زمين بازي يا سالن ورزش در مدرسه، وجود کتابخانه، برگزاري اردوهاي دسته جمعي طي سال تحصيلي بر حسب مدارس چارَک بالا و پايين از نظر گرايش به مواد مخدر بود. متغير ديگري که در ارتباط با مدرسه مورد بررسي قرار گرفت وسايل کمک آموزشي و امکانات رفاهي مدرسه بود. نتايج نشان داد وسايل کمک آموزشي و امکانات رفاهي مدرسه از جمله آزمايشگاه، کتابخانه، زمين بازي، وسايل ورزشي، وسايل کمک آموزشي، سايت، فضاي سبز و برگزاري اردو و بازديد براي دانشآموزان و براي اولياء، در دو گروه پرخطر و کمخطر از نظر گرايش به سيگار، مواد و الکل تفاوتي نداشت.
با توجه به مجموع نتايج به نظر ميرسد گروه پرخطر بيشتر در مناطق مرفه و شلوغ زندگي ميکنند، به مدارس کم جمعيتتري ميروند و ويژگيهاي مدرسه تفاوت زيادي با گروه کمخطر ندارد. اما آن چه حائز اهميت است ويژگيهاي خانوادگي است که بيشترين تفاوت را در گرايش ايجاد کرده است.
5- تعيين ويژگيهاي انضباطي مدارس متوسطه آسيب پذير از نظر گرايش به مواد مخدر در شهر تهران سال 87-86: شامل فراواني رفتارهاي مغاير با مقررات مدرسه و روشهاي برقراري نظم و برخورد با بينظمي بود. در اين پژوهش ويژگيهاي انضباطي در بافت ارتباط با مدرسه مورد مطالعه قرار گرفت. از لحاظ ارتباط با مدرسه در اين تحقيق مشخص شد که ابعاد مختلف ارتباط با مدرسه، تأثير يکساني بر گرايشهاي خطرپذير دانش آموزان ندارند. تعلق به مدرسه در بين دانشآموزان کم خطر و تعهد و ارتباط با همسالان در مدرسه در بين دانشآموزان پرخطر بالاتر از سايرين است. مک نيلي و فالسي نيز تأکيد ميکنند، ابعاد گوناگون اتصال به مدرسه تأثيرات متفاوتي را بر شروع رفتارهاي پرخطر دانش آموزان بر جاي ميگذارند و توجه و بررسي ابعاد مختلف اتصال به مدرسه را براي برنامهريزيها و سياستگذاريهاي سلامت نوجوان مهم قلمداد ميکنند.
بر اساس يافتههاي اين تحقيق، در خرده مقياس گرايش به سيگار، نمرة تعلق به مدرسه در بين دانشآموزان پرخطر بهطور معنيداري پايينتر از دانش آموزان کمخطر و متوسط بود. تعهد به مدرسه نيز در بين دانشآموزان پرخطر به طور معنيداري بالاتر از دانش آموزان کمخطر و متوسط بود.
در خرده مقياس گرايش به الکل، ميانگين تعلق به مدرسه در دانشآموزان کمخطر به طور معني داري بالاتر از دانشآموزان کم خطر بود. ميانگين تعهد به مدرسه در بين دانشآموزان پرخطر بالاتر از دانشآموزان کم خطر و متوسط بود. همچنين ميانگين درگيري در مدرسه در بين دانشآموزان پرخطر بالاتر از دانش آموزان متوسط بود. ميانگين ارتباط با همسالان در بين دانش آموزان پرخطر بالاتر از دانش آموزان کم خطر بود.
در خرده مقياس گرايش به مواد، ميانگين نمرات خرده مقياسهاي پرسشنامه ارتباط با مدرسه در بين سه گروه پرخطر، با خطر متوسط و کم خطر متفاوت نشد.
در تبيين بالاتر بودن نمره تعلق به مدرسه در بين نوجوانان کم خطر، ميتوان گفت که هر چه احساس فرد از ارتباط با يک زمينة اجتماعي مثبت مثل مدرسه بيشتر باشد، احتمال رفتار اجتماعي مناسب نيز از سوي او افزايش مييابد. زماني که نوجوان احساس پيوستگي به مدرسه خود داشته باشند، کمتر احتمال دارد که در رفتارهاي فردي و اجتماعي مخرب درگير شود و بيشتر احتمال دارد که رفتارهاي اجتماعي هم نوا مانند موفقيت در مدرسه يا امتناع از درگيري در سوءمصرف مواد را انجام دهد.
در اين تحقيق در گرايش به مواد مخدر، بين گروههاي مورد مطالعه و خرده مقياسهاي ارتباط با مدرسه تفاوت معنيداري مشاهده نشد. اين يافته با تحقيقاتي که در آنها مدرسه در کاهش سوءمصرف مواد مؤثر شناخته شده است همسو نيست.
همچنين در تحقيق دکستر، وويسين، لارا، سالازر و همکاران پس از بررسي 550 دانش آموز 14 تا 18 ساله و رابطه درک نوجوان از اتصال با معلم و رفتارهاي پرخطر (مصرف الکل، مواد مخدر، سيگار و خطر پذيري جنسي) مشخص شد که دانشآموزان داراي اتصال ضعيف با معلم دو برابر بيش از افراد داراي اتصال قوي، احتمال داشت که مصرف ماريجوآنا و آمفتامين و خطر پذيري جنسي را گزارش کنند.
مک نيلي و فالسي به بررسي تأثيرات متفاوت ابعاد اتصال به مدرسه بر شروع 6 دسته از رفتارهاي پرخطر (سيگار کشيدن، مصرف ماريجوآنا، مصرف الکل، خشونت، خودکشي و رابطة جنسي) پرداختند. دانش آموزاني که رفتار معلم خود را عادلانه ميپنداشتند و فکر ميکردند که معلم به بچهها اهميت ميدهد (حمايت معلم) کمتر احتمال داشت که اين رفتارها را شروع کنند.
در مقابل، آنها نشان دادند که دانش آموزاني که فکر ميکردند بخشي از مدرسه هستند و از رفتن به مدرسه لذت ميبرند يا احساس نزديکي به بچهها در مدرسه دارند (تعلق اجتماعي) از شروع رفتارهاي پرخطر در امان نيستند. مک نيلي و فالسي اين يافته را که تعلق به مدرسه تأثيري پيشگيرانه بر شروع رفتارهاي پرخطر ندارد، به نوع سنجش متغير تعلق به مدرسه مربوط دانستند که به زعم آنها ارتباط با همسالان در مدرسه به عنوان اتصالي غير رسمي نميتواند در کاهش رفتارهاي پرخطر مؤثر باشد.
در تحقيق حاضر مشخص شد که در گرايش به الکل، نوجوانان خطر پذير به طرز معني داري از ميانگين بالاتري نسبت به نوجوانان کمخطر در ارتباط با همسالان در مدرسه برخوردار بودند. در گرايش به سيگار نيز ميانگين نمره ارتباط با همسالان در بين نوجوانان پرخطر بيش از کم خطر بود (69/6 در مقابل 62/6) اما اين تفاوت معنی دار نشد.
اگر چه تحقيقات متعددي بيان ميکنند که ارتباط با همسالان در مدرسه يکي از ابعاد تعلق و ارتباط با مدرسه است، به نظر ميرسد از يک سو نوع و جنس رابطه با همسالان متمايز از رابطة دانشآموز با ساختار، محيط، قواعد و تکاليف مدرسه باشد و از سوي ديگر رابطه با همسالان ميتواند در جهت مخالف پيوستگي به مدرسه قرار گرفته و به عبارت ديگر پيوستگي دانشآموزان به گروه همسالان از ارتباط با مدرسه و ساختار آن بکاهد به طوري که دياز بيان ميکند که پيوستگي قوي به همسالان، اشکال خاص کجرفتاري را افزايش ميدهد اما تعلق به مدرسه، نوعي تنظيم دروني را فراهم ميسازد که از طريق آن فرد تمايلي قوي به درگيري در رفتارهاي اجتماعي مطلوب و مورد انتظار پيدا ميکند.
مک نيلي و فالسي در تبيين اين يافته به اهميت نوع اتصال دانش آموز به مدرسه ميپردازند و عنوان ميکنند درجهاي از اتصال به مدرسه که باعث حفاظت نوجوان از رفتارهاي پرخطر ميشود به نوع ارتباط دانش آموزان و مدرسه مرتبط است. اتصال رسمي[7] به مدرسه به ارتباطات فرد با رفتارهاي اجتماعي و کساني که رفتارهاي اجتماعي ديگران را تنظيم ميکنند، برميگردد و اتصال غيررسمي[8]، ارتباطات با افرادي را که در رفتارهاي ضداجتماعي و ناهمنوا درگير ميشوند، در بر ميگيرد. اتصال رسمي دانشآموزان به مدرسه باعث حفاظت از رفتارهاي پرخطر ميشود در حالي که اتصال غيررسمي به تقويت و شروع رفتارهاي پرخطر ميانجامد. اتصال به معلمان اتصالي رسمي است چرا که معلمان به تقويت رفتارهايي که عدم انجام آنها از سوي مدرسه مجازات در بر دارد، ميپردازند اما ارتباط با همسالان غيررسمي است و زماني توسعه مييابد که افراد خود، هنجارها، فعاليتها و ساختارهاي روابطشان را تعيين کنند.
انتخاب حالت کور رنگی
سرخ کوری سبز کوری آبی کوری سرخ دشوار بینی سبز دشوار بینی آبی دشوار بینی تک رنگ بینی تک رنگ بینی مخروطیتغییر اندازه فونت:
تغییر فاصله بین کلمات:
تغییر فاصله بین خطوط:
تغییر نوع موس:
تغییر نوع موس:
تغییر رنگ ها:
رنگ اصلی:
رنگ دوم:
رنگ سوم: