عنوان طرح:
بررسي راهبردهاي مقابله با استرس و وضعيت سلامت رواني خانوادههاي معتادان سرپايي واحدهاي خود معرف و خصوصي استان گيلان
بهمن اكبري
1385
مقدمه
در بررسي آسيب شناسي رواني افراد در دهه هاي اخير به نقش راهبردهاي مقابلهاي افراد در پاسخ دادن به محرکهای تنش زاي زندگي توجه ويژهاي صورت گرفته است. محققان معتقدند افرادي که براي کنترل مشکلات خود از راهبردهاي مناسب استفاده ميکنند کمتر دچار آسيبهاي رواني ميشوند و در مقابل افرادي که از راهبردهاي مقابله اي هم چون راهبردهاي هيجاني یا اجتنابي استفاده ميکنند بيشتر در معرض فرسودگي عاطفي و هيجاني ميباشند. لازاروس از نظريه پردازان شناختي معتقد است فشارهاي رواني به شناخت وارزيابي فرد از خود و محيط بستگي پيدا ميکند، در واقع فشار رواني هنگامي حاصل ميشود كه فرد دريابد، شرايط به گونه اي است كه بر او فشار بيش از حد وارد مي آيد و ممكن است سلامت رواني اش را در معرض خطر قرار دهد. اين برداشت طي دو مرحله ارزيابي شناختي صورت ميگيرد:
ارزيابي اوليه كه فرد به اين جمع بندي ميرسد كه آيا توان مقابله با اين موقعيت را دارد و آيا خطر وي را تهديد ميكند يا خير.
در ارزيابي ثانويه فرد به اين جمع بندي مي رسد كه آيا ميتوان براي فائق آمدن بر اين خطر، جلوگيري از آن و يا تبديل آن به يك مورد مفيد اقدام كرد يا خير.
در هر موقعيت فشارزا دو شيوة مقابله با مشكل مطرح ميباشد.
الف) روش مقابله مسأله مدار: به تلاشهاي فردي جهت غلبه بر موقعيت فشارزا از طريق تغيير رفتارهاي مداومت بخش مسأله با تغيير شرايط بيروني اطلاق ميشود. (مثلاً تلاش براي تغيير موقعيت)
ب) روش مقابله هيجان مدار: به تلاشهاي فردي جهت كنترل آشفتگي عاطفي مربوط به موقعيت فشارزا اطلاق ميشود (مثل فاصله گرفتن عاطفي از مشكل، فرار يا اجتناب، جستجو براي دريافت حمايت عاطفي)
پژوهشهاي ديگر، راهبردهاي ديگري مثل خود را به ناتواني زدن كه مستلزم اين است كه فرد خود را در يك موقعيت نامساعدي قرار دهد تا از خطر يك شكست كه موجب وارد كردن ضربهاي به عزت نفس وي ميشود، اجتناب نمايد.
راهبرد ديگر انفصالي يا بدبيني دفاعي است، در اين راهبرد فرد براي مقابله با اضطراب شكست، انتظارات سطح پايين را براي خود انتخاب ميكند و خلاصه اين كه شواهد نشان ميدهد كه وقتي بدبيني به صورت بخشي از راهبرد يا سبك مقابله تعميم پيدا ميكند، ميتواند در سلامت خود تأثير منفي داشته باشد. بديهي است كه رويدادهاي فشارزا در پيدايش بيماري نقش دارند اما اين نقش از تعامل رويدادهاي فشارزا و با عوامل زيست شناختي (آمادگي براي آسيب پذيري در برابر برخي بيماريها) حاصل ميشود.
نتايج برخي مطالعات برروي خانوادههاي معتادان بيانگر آن ميباشد که پدران معتادان به مواد مخدر غالباً داراي رفتارهاي اجتنابي معمولاً غايب و با خلاء عاطفي با فرزندان خويش توصيف ميشوند و داراي رفتارهاي انفعالي ميباشند. در حالي که مادران آنها داراي رفتارهاي مبالغه آميز فعال و پرتحرک، با گذشت و با نشانه هاي چسبندگي انگلي تشريح شده اند. مطالعات نشان ميدهندکه اعتياد به مواد مخدر غالباً به عنوان ايجاد توازن كاربردي در راستاي استحكام روابط زناشويي تلقي گرديد و به نوعي يك وسيله تنظيم كننده هموستاتيك در زندگي زناشويي والدين است كه زن و شوهر را از توجه و پرداختن به مشكلات خويش باز ميدارد. مطالعات ديگري نيز بيانگر این هستند که فرد معتاد به دنبال حالت بيمارگونه اي است تا همانند يك كودك در كانون توجه افراد خانواده قرار گيرد. به عبارت ديگراعتياد نشانگر مقطعي خاص در يك مدار ارتباطي است كه با اهميت نظم دهندة خويش تعادل موجود در خانواده را استحكام بخشيده است و بدين وسيله مانع جدايي پدر و مادر از يكديگر خواهد گشت و به مجرد آن كه مجدداً مشاجرات والدين رو به فزوني گذارد، فرزند تلاش ميكند والدين را از بيماري خويش مطلع گرداند تا از كشمكشهاي زناشويي جلوگيري نمايند و به جاي به كارگيري روشهاي مقابلهاي هيجاني و اجتنابي سعي در استفاده از روش هاي مقابله وحل مسأله و عقلاني در جهت رفع مشكل مي نمايند.
برخي مطالعات بر اين موضوع تأکيد دارند كه خانوادة افراد معتاد استعداد خيال پردازي و استفاده از خاطرات جهت تفسير تغييرات خلقي ناقص است. وي همچنين ادعا ميكند كه در چنين خانوادههاي اسطورهاي، بنا بر درمان سريع و بيواسطة مشكلات و ناملايمات روحي با مصرف دارو حاكم ميباشد. در چنين خانوادههايی والدين بيشتر حالت انزوا طلب و حاشيهاي به خود ميگيرند و تا پرخاشگرانه و عصبي، يعني سبك مقابله با فشارها و استرس بيشتر حالت اجتنابي دارد، تا هيجاني و احساساتي و والدين به خاطر نزديكي دو عضو ديگر خانواده به يكديگر، متوسل به خشونت نميشوند و به تقاضاي كمك و حمايت متقابل احتمالي آنها، با پيشنهادهاي تحريك آميز واكنش نشان ميدهند، از اين رو به نظر نميرسد كه در اين جا با نوعي كمبود مواجه باشيم ، بلكه با نوعي عمل جبراني كه سعي در پر نمودن خلاء موجود دارد، مواجه هستیم. البته در خانوادههاي افراد معتاد يك پردازش ناكافي در مورد موضوع جدايي و والدين كه آفرينندة عوامل دردناك ميباشد، قابل ملاحظه است. برخي از محققان نيز پديدة اعتياد را به عنوان يك ضربة شديد اجتماعي در مرحلهای از چرخة زندگي ارزيابي مينمايند كه طي آن استعدادهاي جوان با ارزشهايي که افراد، گروهها، نمادهاي برون خانواده بروز ميدهند، دچار تعارض شديد مي گردند.
با توجه به مطالب فوق مسأله مطرح اين است كه آيا بين راهبردهاي مقابله با استرس و وضعيت سلامت رواني رابطهاي وجود دارد يا خير و آيا بين عوامل دموگرافيک با راهبردهاي مقابله با استرس و سلامت روان رابطه اي وجود دارد يا خير.
اهداف پژوهش:
1- شناسايي رابطة ميان راهبردهاي مقابله با استرس و وضعيت سلامت رواني در خانوادههاي معتادان با توجه به متغيرهاي دموگرافيك (جمعيت شناختي) با توجه به نوع شدت اعتياد.
2- شناسايي ميزان اثربخشي راهبردهاي مقابله با استرس در خانوادههاي معتادان با توجه به عوامل يا متغيرهاي دموگرافيك (جمعيت شناختي) و نوع و شدت اعتياد.
روش پژوهش:
پژوهش حاضر از نوع توصيفي– مقطعي ميباشد. جامعة آماري کلية مراجعان سرپايي واحدهاي ترک اعتياد خصوصي و خود معرف استان گيلان ميباشند که در سال 85-84 جهت ترک اعتياد فرزندانشان به آن مراکز مراجعه نموده اند. حجم نمونه 251 نفرميباشدکه از خانوادههاي معتادان (همسران و فرزندان) به شيوة نمونه گيري تصادفي انتخاب شدند. ابزار اندازه گيري شامل پرسشنامة راهبرد مقابله با استرس (C.S.Q) که چهار راهبرد مسأله مدار، هيجان مدار، اجتنابي و انفصالي را مي سنجد. در مطالعه حاضر ضرب پايايي به روش آلفاي کرونباخ برابر با 87/0 گزارش شده است.
پرسشنامه مورد استفاده ديگر سلامت عمومي (G.H.Q) ميباشد که شامل 28 سؤال است و مشکلات جسماني، اضطراب و اختلال خواب، اختلال در عملکرد اجتماعي و افسردگي را ميسنجد. در پژوهش حاضر ضريب پايايي را به روش آلفاي کرونباخ 84/0 گزارش شده است.
بحث و نتيجه گيري
در پژوهش حاضر ابتداء به نتايج حاصل از ويژگيهاي فردي و اجتماعي نمونه هاي مورد مطالعه و سپس به نتايج حاصل از فرضيه آزمايي پرداخته ميشود. نتايج مربوط به ويژگي هاي فردي– اجتماعي پاسخگويان: بيشتر افراد مورد مطالعه درگروه سني 30-26 توزيع شدهاند بيشترين سهم را در بين افراد مورد مطالعه افراد متأهل داشته اند. سهم دارندگان تحصيلات دوره راهنمايي بيش از ساير مقاطع تحصيلاتي ميباشد. بيش از 70 درصد در گروه درآمديِ 150 هزار تومان و کمتر قرار دارند. سهم گروههاي شغلي به ترتيب شامل کارگر ساده، رانندگان درون شهري، مغازه دار، خدمات تخصصي، کارگر ماهر و ... ميشود.
نتايج مربوط به مصرف مواد مخدر: نتايج حاصله بيانگر آن است که دربين شيوههاي مصرف مواد مخدر بيشترين سهم را "کشيدن" مواد مخدر و سپس "خوردن "، "تزريق کردن"، "بوکردن" به خود اختصاص داده است. تعداد دفعات مصرف مواد مخدر در هفته نشان ميدهد 93 درصد از پاسخگويان چهار بار در هفته مواد مصرف ميکنند. مدت زمان مصرف در نمونه هاي مورد مطالعه بيانگر اين است که 1/52 درصد مدت زمان مصرف مواد مخدر آنها 5-1 سال بوده است. در بين انواع مواد مصرفي هروئين– مورفين بيشترين سهم را داشته و سپس شيره – ترياک و ماري جوآنا – هروئين – کوکائين قرار داشتهاند.
نتايج مربوط به توصيف عوامل: نتايج بيانگر آن است که نمونة مورد مطالعه بيش از حد متوسط از مهارتهاي راهبردي مقابله با استرس از نوع راهبرد هيجاني و راهبرد هاي اجتنابي و انفصالي استفاده ميکنند. در بررسي وضعيت سلامت رواني، راهبرد مقابلهاي مسأله مدار بيشترين سهم را دارا ميباشند. محققان نيز دريافتند افراد داراي سبک مقابلهاي مسأله مدار از استقلال عمل بيشتري برخوردارهستند درمقابل نيزافراد با سبک مقابلهاي هيجاني از پيشرفت تحصيلي کمتر و سلامت رواني ضعيف تري برخوردارند همچنين افرادي که از سبکهاي مقابله اجتنابي استفاده مينمايند، بيشتر در معرض افسردگي خجالت و رفتارهاي گوشه گيري و انزوا قرار ميگيرند و معمولاً عملکرد تحصيلي ضعيفي دارند که اين مسأله ميتواند تدريجاً بر سلامت رواني آنها تأثير منفي بگذارد و ساير کارکردهاي شناختي فرد را تحت الشعاع قرار دهد. افرادي هم که از سبک مقابلهاي انفصالي استفاده ميكنند معمولاً مسؤوليت هر موقعيت و شکستي را برعهده ميگيرند و نمرات پايينتر در مقياس سلامت رواني و اجتماعي کسب ميکنند.
در بررسي شدت اعتياد و استفاده از راهبردهاي مقابله اي نتايج، ارتباط بين شدت بالاي اعتياد واستفاده از راهبردهاي مقابلهاي اجتنابي و انفصالي را نشان ميدهد. به عبارتي اعتياد به تدريج فرد را از اجتماع منزوي کرده و فاصله هاي روان شناختي زيادي بين وي و اعضاء خانواده و نهايتاً محيط اجتماعي ايجاد ميكند. فرد معتاد به تدريج از محيط اجتماعي اجتناب کرده و جدا ميشود و براي تسکين دردهاي رواني خود و به اشتغالات ذهني فراوان دچار خلاءهاي عاطفي، تضادهاي دروني و کشمکشهاي روان شناختي ميشود. از سويي ديگر نتايج، ارتباط شدت پايين اعتياد را با استفاده از راهبرد مقابلهاي مسأله مدار نشان ميدهند.
از ساير نتايج ميتوان به اين نكته اشاره داشت كه بيشترين ميزان استفاده از راهبرد مسأله مدار و وضعيت سلامت رواني وابستگان زماني است که فرد معتاد از مورفين و هروئين استفاده ميکند. با توجه به اين که خانوادهها نقش مهمي را در پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي فرزندان خود به ويژه گرايش به سوءمصرف مواد مخدر دارند و ميتوانند با تقويت کردن سبکهاي مقابله اي مؤثر در جهت حفظ سلامت رواني آنها کوشا باشد. لذا ميتوان گفت که امروزه حمايتهاي اجتماعي از عوامل بسيار مهم سلامت رواني افراد است.
يافته هاي اين تحقيق نشان ميدهد که بين راهبردهاي مقابله با استرس ووضعيت سلامت رواني خانوادههاي معتادان رابطه وجود دارد، بنابراين توجه ميشودکه با تغيير راهبردهاي مقابله غير مؤثر و جايگزين نمودن راهبردهاي مقابلهاي مؤثر به خانوادههاي معتادان و آموزش مهارتهاي زندگي شامل کنترل استرس، کنترل خشم، مهارتهاي ارتباطي و... کمک مؤثري را در بهبود وضعيت سلامت رواني آنها نمود.
انتخاب حالت کور رنگی
سرخ کوری سبز کوری آبی کوری سرخ دشوار بینی سبز دشوار بینی آبی دشوار بینی تک رنگ بینی تک رنگ بینی مخروطیتغییر اندازه فونت:
تغییر فاصله بین کلمات:
تغییر فاصله بین خطوط:
تغییر نوع موس:
تغییر نوع موس:
تغییر رنگ ها:
رنگ اصلی:
رنگ دوم:
رنگ سوم: